نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





این روزا

این روزا عادت همه رفتن ودل شکستنه
درد تموم عاشقا پای کسی نشستنه
این روزا مشق بچه ها یه صفحه آشفتگیه
گردای رو آینه فقط غم زندگیه
این روزا درد عاشقا فقط غم ندیدنه
مشکل بی ساتاره ها یه کم ستاره چیدنه
این زوطا کار گلدونا از شبنمی تر شدنه
آرزوی شقایقا یه شب کبوتر شدنه
این روا آسمونمون پر از شکسته بالیه
جای نگاه عاشقت باز توی خونه خالیه
این روزا کار آدما تو انتظار گذاشتنه
ساده ترین
بهانشون از هم خبر نداشتنه
این روزا سهم عاشقا غصه و بی وفاییه
جرم تمومشون فقط لذت آشناییه
این روزا توی هر قفس تو خواب خونه جاریه
این روزا چشمای همه غرق نیاز شبنمه
رو گونه هر عاشقی چند قطره بارون غمه
این روزا ورد بچه ها بازی چرخ و فلکه
قلبای مثل دریامون پر از
خراش و ترکه
این روزا عادت گلا مرگ و بهونه کردنه
کار چشمای آدما دل رو دیونه کردنه
این روزا کار رویامون از پونه خونه ساختنه
نشونه پروانگی زندگی ها رو باختنه
این روزا تنها چارمون شاید پرنده مردنه
رو بام پاک آسمون ستاره رو شمردنه
این روزا آدما دیگه تو قلب هم جا
ندارن
مردم دیگه تو دلهاشون یه قطره دریا ندارن
این روزا فرش کوچه ها تو حسرت یه عابره
هر جایی منتظر ورود یه مسافره
این روزا هیچ مسافری بر نمی گرده به خونه
چشاتی خسته تا ابد به در بسته می مونه
این روزا قصه ها همش قصه دل سوزوندنه
خلاصه حرف همه پر زدن و نمندنه
این روزا درد آدما فقط غم بی کسیه
زندگیشون حاصلی از حسرت و دلواپسیه
این روزا خوشبختی ما پشت مه نبودنه
کار تموم شاعرا فقط غزل سرودنه
این روزا درد آدما داشتن چتر تو بارونه
چشمای خیس و ابریشون همپای رود کارونه
این روزا دوستا هم دیگه با م صداقت ندارن
یه
وقتا توی زندگی همدیگر و جا می ذارن
جنس دلای آدما این روزا سخت و سنگیه
فقط توی نقاشیا دنیا قشنگ و رنگیه
این روزا جرم عاشقی شهر دل و فروختنه
چاره فقط نشستن و به پای چشمی سوختنه
اسم گلا رو این روزا دیگه کسی نمی دونه
اما تا دلت بخواد اینجا غریب فراوونه
این روزا
فرصت دلا برای عاشقی کمه
زخمای بی ستاره ها تشنه یاس مرهمه
این روزا اشک مون فقط چاره بی قراریه
تنها پناه آدما عکسای یادگاریه
این روزا فصل غربت عشق و یبداری مجنونه
بغضای کال باغچه منتظر یه بارونه
این روزا دوستای خوبم همدیگر رو گم میکنن
دلای پاک و ساده رو
فدای مردم میکنن
این روزا آما کمن پشت نقاب پنجره
کمتر میبینی کسی رو که تا ابد منتظره
مردم ما به همدیگه فقط زود عادت می کنن
حقا که بی وفایی رو خوبم رعایت میکنن
درسته که اینجا همه پاییزا رو دوست ندارن
پاییز که از راه برسه پا روی برگاش می ذارن
اما شاید تو زندگی یه
بغض خیس و کال دارن
چند تا غم و یه غصه و آرزوی محال دارن
این روزا باید هممون برای هم سایه باشیم
شبا به یاد هممون برای هم سایه باشیم
شبا که دلواپس کودک همسایه باشیم
اون وقت دوباره آدما دستاشون و پل میکنن
دردای ارغوانی رو با هم تحمل می کنن
اگه به هم کمک کنیم
زندگی دیدنی میشه
بر سر پیمان می مونن دوستای خوب تا همیشه
اما نه فکر که مکنیم این کار یه کار ساده نیست
انگار برای گل شدن هنوز هوا آماده نیست


[+] نوشته شده توسط امیر رضا حسامی در 4:42 | |







حیف

حیف شعرم که در او نام ز تو برده شود
یا که این خاطرم از یاد تو آزرده شود

ما شکستیم دگر آن بت چشمان تو را
تا نباشی که بخواهد دل من بنده شود

مزده این عاشقیش را نگرفت است دلم
من نخواهم که دگر حق دلم خورده شود

جامه ی عشق به تن دارم و این رخت عزا ست
باید این جامه درم تا به لبم خنده شود

آخر عشق اگر طعنه و تهمت زدن است
یوسفم را بگذارید همان برده شود

خط خطی می کنم از دفتر دل نام تو را
شاید از خاطر من یاد تو خط خورده شود


[+] نوشته شده توسط امیر رضا حسامی در 4:36 | |







ببین خدایی با دلم چه کردی

 

ببین خدایی با دلم چه کردی

این کارا رو با دل دیگه کردی؟

مثه دل من دلی رو سوزوندی؟

لباس غم به هیچ دلی پوشو ندی؟

هیچکی مثه من نازت و خریده؟

هیچکی با رویای تو پر کشیده؟

میشه بگی چند تا دل و شکستی؟

میشه بگی تو چند تا دل نشستی؟

دین و مرام و اعتقادت اینه؟

دوست دارم عاشقتم همینه؟

دروغ بود هر چی که به من میگفتی؟

همین بود اون وفایی که میگفتی؟

شاید خدا نکرده عاشق شدی؟

عاشق یک دلبر دیگه شدی؟

برو ولی اینو یادت بمونه

تو قول دای بیوفای دیوونه


[+] نوشته شده توسط امیر رضا حسامی در 4:32 | |







خاموشِ

در ساغر ما گل شرابی نشکفت
در این شب تیره ماهتابی نشکفت
گفتم به ستاره خانه صبح کجاست
افسوس که بر لبش جوابی نشکفت


[+] نوشته شده توسط امیر رضا حسامی در 4:27 | |







آرزو

اگرچه مي رود اين آبرويم
ترا من دوست دارم
پس بگويم

ترا مثل صداي پاي باران
ترا مثل نسيم دلكش دشت
ترا همچون بهاران
ترا اي آرزويم
دوست دارم

دراين دشت پر از گلهاي زيبا
در اين بزم سراسر
عطر گلها
دراين تالار دلتنگي دلها
فقط عطر نفسهاي تورا
خواهم ببويم
ترا اي آرزويم
دوست دارم

شب است و چشم من پراز ستاره
براي اين دلم ،اين تكه پاره
نميخواهم به جز دستان گرمت
نمي خواهم به جزآنكه دوباره
قدم رنجه كني ،آيي به سويم
ترا اي آرزويم ¡
دوست دارم

اگرقسمت شود ، ماه منيرم
ترا روزي به مهماني قلبت
ميان حلقه آغوش گيرم
براي تو، تو اي پروانه من
بسوزم همچو شمعي تا
بميرم
خدا داند
كه اين است آرزويم
ترا اي آرزويم
دوست دارم

عزيزم تا ابد يار دلم باش
دراين كشت محبت ، حاصلم باش
دراين بستان كه ياران جمله خارند
تواي زيباي من ، تنها گلم باش
تويي شعر من وهر گفتگويم
بگويم تا ابد اين را بگويم :
ترا اي آرزويم ¡
دوست دارم


[+] نوشته شده توسط امیر رضا حسامی در 4:26 | |







مقصر نبودی

مقصر نبودی
عاشقی یاد گرفتنی نیست
هیچ مادری گریه را به کودکش یاد نمی دهد
عاشق که بودی
دستِ کم
تشری که با نگاهت می زدی
دل آدم را پاره نمی کرد
مهم نیست
من که برای معامله نیامده ام
اصل مهم این است
که هنوز تمام راه ها به تو ختم می شوند
وتو در جیب هایت تکه هایی از بهشت را پنهان کرده ای
نوشتن
فقط بهانه ای است که با تو باشم
اگر چه
این واژه های نخ نما قابل تو را ندارند


[+] نوشته شده توسط امیر رضا حسامی در 4:24 | |







گل گندم

برو اگه میخوای بری ،
دلت نسوزه واسه من !!

اینجوری که کلافه ای
بد تره خب ، دل رو بکن !!
بکن دل و از این همه خاطره های روی آب
فک کن ندیدی ما همو حتی یه بارم توی خواب
راحت برو یه قطره هم گریه نداره چشم من !!
اشکاشو پشت پای تو ، میخواد بریزه دل بکن ..
من که نمی میرم ،اگه بخوای تو از اینجا بری
چون میدونستم که تو از اول راه مســـافری !!
شاید نفهمیدی که من بی اونکه تو چیزی بگی
سپردمت دست خــدا ، که بی خدافظی نری
غصه ی راهمو نخور ، شاید همینجا بمونم
شاید به مقصد رسیدم خودم فقط نمیدونم
رحت برو یه قطره هم گریه نداره چشم من
اشکاشو پشت پای تو ، میخواد بریزه دلو بکن
شاید نفهمیدی که من بی اونکه تو چیزی بگی
سپردمت دست خــدا ، که بی خدافظی نری
غصه ی راهمو نخور ، شاید همینجا بمونم
شاید به مقصد رسیدم خودم فقط نمیدونم


[+] نوشته شده توسط امیر رضا حسامی در 4:16 | |







لیاقت اشک ...

زن جوانی همراه همسرش کنار دیوار ایستاده بود و به شدت اشک می ریخت . شیوانا از

 مقابل آنها عبور کرد . وقتی گریه زن را دید ایستاد و علت را از او پرسید.زن گفت : همسرم

 جوان است و گاه گاه با کلامی زشت مرا می رنجاند!

او مرد لایق و خوبی است و تنها عیبی که دارد بد دهنی و زشت کلامی اوست که گاهی مرا

به گریه وا می دارد.

شیوانا با تاسف سری تکان داد و خطاب به مرد گفت :

هیچ انسانی لیاقت اشک های انسان دیگر را ندارد و اگر انسان لایقی در دنیا پیدا شد او هرگز

دلش نمی آید که دل دیگری را بدردد و اشک او را در آورد.


[+] نوشته شده توسط امیر رضا حسامی در 4:12 | |







بهترین باش

بهترين دوست اگه نيستي، لااقل بهترين دشمن باش، غمخوارم اگه نيستي، لااقل

 

 بزرگترين غمم باش، هرچه هستي بهترين باش، چون بهترين ها هميشه در خاطر

 

مي مانند، پس در خاطرات بدم بهترين باش!

[+] نوشته شده توسط امیر رضا حسامی در 4:12 | |







انسان


 

 

انسان دو تا چیزو تو زندگیش نمی فهمه

 

 

یکی اینکه وقتی به دنیا میاد مادر از پیشونیش بوس

 

 

می کنه بچه نمی فهمه.

 

 

دوم اینکه وقتی مادر از دنیا می ره تو از پیشونیش بوس

 

می کنی مادر نمی فهمه

 

 


[+] نوشته شده توسط امیر رضا حسامی در 4:6 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد